کد مطلب:161813 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:148

نازلترین مراتب صدق
و پستترین درجات آن، صدق لسان است كه عموم خلق غیر از این درجه مرتبه ندانند چه رسد به دارائی آن و برآمدن در صدد تحصیل آن. و با این قصور فهم و همت، این مقام پست سهل آسان در نظر ایشان آنقدر اهمیت به هم نرسانده كه در مكالمات و مخاطبات و مباحثات و مكاتبات، مراقب و مواظب گفتار خود باشند. و آنچه را بینند یا شنوند، چون در مقام نقل آن برآیند، چیزی كه آن را تغییر دهد بر آن نیفزایند یا از آن نكاهند و نام خود را در زمره كاذبین درنیارند و به آن عقوبات و مفاسد دروغگوئی - كه گذشت - مبتلا نكنند. بلكه كم كم قبح آن از میان مردم برداشته شده، تا به آن جا كه آن را از صغایر بلكه از مكروهات در عمل نشمرند!

نمی بینی بیچاره اگر در غذای خود سیری خورد و مرورش به كسی افتد، به جهت فی الجمله بوی بد دهانش، زجرش كند و به سخنان ناشایسته سرزنش و شرمنده اش نماید؛ و هزارها دروغ در مجالس و محافل و در مساجد و منابر و مشاهد مقدسه برای یكدیگر گویند و به مقتضای بعضی از اخبار سابقه عفونت آن تا قائمه عرش الهی برود و ملائكه را از خود آزرده و


دور نمایند، و ابدا باكی ندارند! و در خاطرشان نگذرد كه كار قبیحی كردند! [1] .


و برای این رشته كلام تتمه ای است كه خواهد آمد ان شاءالله تعالی. و غرض اهم در این مقام بیان معنی صدق و كذبی است كه باید روضه خوان و امثال او آن را بدانند و در مقام عمل رعایت كنند و تكلیف خود را بدانند كه چگونه اخبار و قصص را نقل كنند؛ علاوه بر رعایت صدق لسان و تحرز از كذب زبان، كه دانستی بودن آن را از كبائر و با همه مكلفین در آن شریك اند. و ما این قسم را صدق و كذب شرعی می گوییم به متابعت بعضی از علمای اعلام.


[1] در اين جا مناسب است به كلام علامه بزرگوار شعراني نيز اشاره كنيم كه تأكيدي بر كلام محدث نوري است و براي گويندگان و مداحان درس آموز. «در اين جا ارباب تقوي و اهل ورع از ذاكرين، مي پرسند: نقل وقايع مشكوك مانند طفلان مسلم (ره) و عروسي حضرت قاسم (رض) و قضيه فاطمه صغري و مرغ و امثال آن در منابر چگونه است؟ در جواب گوئيم: اگر ذاكر نسبت قضيه را به كتابي كه از آن نقل كرده است، بدهد و به مستمع چنان وانمود نكند كه يقينا صحيح است، ضرر ندارد. وگرنه تدليس است و تدليس در روايت جايز نيست. و چون غالب مردم متوجه اين احكام نيستند، لازم است چند مسأله براي توجه خواننده ذكر شود، تا اگر راوي، خود مجتهد نيست، در امثال آنها رجوع به مجتهد اعلم كند واين هم از مسايل تقليدي است. اگر مستمع از ناقل حديث بخواهد يا متوقع باشد و يا در خاطرش مركوز باشد و چنان داند كه راوي، واقع را نقل مي كند، جايز نيست نقل كردن غير حديث متواتر و مقرون به قراين قطعيه! و اگر مستمع، حديث مظنون خواهد، مي تواند حديث ظني نقل كند. در غير اين صور در نقل سير وقايع جايز است، متابعت طريقه اهل تاريخ در اعتماد كردن بر احاديثي كه ناقل آن موثق و مطلع بوده است. چون اين رسم، از زمان ائمه تا كنون ميان مورخين بوده و بر كسي انكار نكردند. اما مخالفت آن طريقه، خروج از اصطلاح و تدليس است. نقل حديث با سند، جايز است خواه سند آن ضعيف باشد يا صحيح؛ مگر نقل كردن حديث به سند ضعيف براي كساني كه جاهل به اسناداند و چنان وانمود كردن كه اين حديث معتبر است و قابل اعتماد، تدليس است. نقل حديثي كه يقينا يا به ظن قوي مجعول است، بدون تنبيه بر آن جايز نيست، و نقل حكايات مشتمل بر حكمت و مواعظ و حجت مذهبي مانند حكايات كليه و دمنه و حكايات حسنيه و بلوهر و يوذاسف و امثال آنها، جايز است به طوري كه تدليس نشود. هر چند جائز است دعائي كه از امام وارد نشده، كسي بخواند يا بر عبارات ادعيه و زيارات مأثوره چيزي بيافزايد نه به قصد تشريع، اما براي محدث و ناقلين جايز نيست نقل كردن و نسبت دادن به معصوم؛ بلكه نقل آن، معصيت و از گناهان كبيره است. و جواز خواندن، موجب جواز نقل از معصوم نيست، بلي اگر دعا و زيارت غير مأثوره را نقل كند، يا به تصريح به اين كه مأثوره نيست، ضرر ندارد. و اگر دعائي نقل كند و هيچ تصريح نكند كه از معصوم است يا غير معصوم، مشكل است؛ و چون غالب مردم ذهنشان به مأثور مي رود، موجب تدليس است. اضافه كرددن صلي الله عليه و آله و سلم و امثال آن در متن احاديث، اگر موهم آن نشود كه در اصل حديث بوده است، ضرر ندارد. واجب نيست عين الفاظ حديث را نقل كردن؛ بلكه نقل به معني هم جايز است اگر موجب تدليس نشود؛ يعني ناقل صريحا بگويد: نقل به معني كرده ام. يا عادت بر آن جاري باشد مانند نقل احاديث در منابر به زبان غير عربي. فرقي بين نقل حديث شفاها و يا كتبا نيست و تدليس و تحريف در هر دو حرام است.در نقل حديث به معني، شرط است كه حاصل مضمون حديث محفوظ بماند و چيزي بر آن افزوده و يا كاسته نگردد. مثلا اگر امام بفرمايد «الان انكسر ظهري و قلت حيلتي» و كسي بگويد: الان پشتم شكست و اميدم نااميد شد و چاره از دستم رفت، جايز نيست، براي آن كه (اميدم نااميد شد) در عبارت امام نيست و «قلت حيلتي» يعني چاره ام كم شد نه از دستم رفت. مگر آن كه صريحا بگويد: كه امام قريب به اين مضامين فرموده يا به عنوان زبان حال بخواند. تغيير الفاظ حديث به طوري كه معني محفوظ باشد و تدليس نشود، ضرر ندارد؛ مثلا ضمير به جاي ظاهر و ظاهر به جاي ضمير آوردن، و مقدر را مذكور ساختن و لفظي را به مرادف يا قريب المعني تبديل كردن مثل «انكسر» به «انقصم» و همچنين مختصر يا مفصل كردن به طوري كه معني تغيير نكند، جايز است. مثلا يا ايهاالذين آمنوا به اي مؤمنين، و يا ابناء و يا ابناءالدنيا را به اي كساني كه فريب دنيا و مال دنيا را خورديد. و هكذا. تغيير لفظ حقيقي به مجازي، يا مجازي به حقيقي كه معني را تغيير ندهد و تدليس نشود، جايز است؛ مثلا «يداه مبسوطتان» را گوئي: خداوند عالم جواد است يا بالعكس و همچنين تغيير صيغه ماضي به مضارع و بالعكس در صورتي كه از زمان منسلخ باشد مثل «كان الله عليما حكيما» راگويي: خداوند دانا و حكيم مي باشد و به لفظ جامع طوري جايز است كه معني محفوظ ماند و تدليس نشود. و به اصطلاح مطول، معاني (اول) بايد محفوظ ماند نه ثواني. و نقل است كه مردم از يكي از علماي متورع خواستند واقعه عاشورا را در منبر بيان كند. فرمود: حضرت سيدالشهداء عليه السلام روز دهم محرم در كربلا شهيد شد و از منبر فرود آمد. و نه از اين جهت بود كه نقل غير آن جايز نيست؛ بلكه چون مردم از كثرت اعتقاد به آن عالم، قول او را حجت مي گرفتند و توقع داشتند آنچه يقينا مطابق واقع باشد بگويد، به متواتر اكتفا كرد و در جايي كه مستمع چنين متوقع باشد، تكليف همين است. اما هميشه مردم از همه كس اين توقع ندارد.» دمع السجوم ترجمه نفس المهموم، ميرزا ابوالحسن شعراني، ص 270 - 272 كتابفروشي علميه اسلاميه، طهران، 1374 ه-ق. حال توجه كردن به آنچه عالمان خدا ترس و معاد باور مي گويند؛ با آنچه عالم نمايان تنگ مايه انجام مي دهند، تفاوت را نشان مي دهد!! و اگر اين ملاحظه ها و وسواسها صورت نمي گرفت و با همين بي توجهي كه امروز در برخي از منابر و گفتار گويندگان و مداحان ديني ديده مي شود، پيش مي رفت به يقين امروز چيزي از واقعيت شريعت محمدي صلي الله عليه و آله و سلم و فرهنگ اهل بيت عليه السلام باقي نمي ماند! و آنچه بيش از هر چيز نگراني آفرين است و مي بايست بزرگان مراقبت نمايند، اين است كه اگر اين فتح باب ادامه يابد و كسي بر آن اعتراض نكند، اين جماعت فقط به نقلهاي دروغ تاريخي نيز اكتفا نكنند، بلكه هر آنچه را براي گيرائي مجلس خود لازم بدانند به معصومين عليه السلام نسبت دهند! و از اين عمل خود نيز پروائي نداشته باشند. و مردم متدين و بدون اطلاع؛ دين و معارف خود را از اين ها بياموزند! و آن وقت است كه عالمان تحصيل كرده و استاد ديده و رنج كشيده، خود نيز بايد به پاي چنين منابري روند تا معارف خود را از آنها بياموزند! براي اين كه مبادا از آنها سخني برآيد كه با اعتقاد ساخته شده اينچنيني عوام، ناسازگار افتد! و باعث دردسر و گرفتاري!!. شايد برخي اين سخن را اندكي گزافه گويي تلقي كنند؛ ولي واقعيتي است كه آثاري از آن مشاهده شده است!.